Billi

حقیقتا نمیشه قضاوت کرد درون ادم هارو

ولی سبک پوشش عجیب بیلی ایلیش زیادی عجیبه

اخه چرا انقد شلوارک تنگ می پوشه که رسما تمام جزییات بخش خصوصی بدنش پیداست؟! هی تیشرتش بالا هم میده:/

خوب چرا؟؟؟!!!

دوس دارم ازش بپرسم ولی احتمالا میگه خوب به تو چه؟! دلم میخواد مشکلت چیه؟! 🤣😅

ناشناس های آشنا

چند روز پیش یه بزرگواری به اسم« سینا» برام کامنت گذشته بود

راستش کامنت جالبی بود و هر روز می خونم و از خودم سوال هاش می پرسم

امروز هم یه بزرگواری به اسم« امیر رهگذر» برام یه کامنت گذاشته بود

اینم زیبا بود

و حقیقتش هر دو خصوصی بودن، منم طبق تجربه ام کامنت خصوصی جواب نمیدم،

ممنونم از شما بزرگواران .


.

همسر این چند روز خیلی سرش شلوغه

و بنده جرات ندارم چیزی بگم

بعد می بینم یهو خودش میاد

حالا چند دقیقه پیش لباس پوشیده بود رفت بیرون

کار داشت

اخلاقش رو مخ هست، ولی خیلی خوش تیبه🤣🤣🤣🤣

هیچی نگفتم بهش

ولی یکم سرش خلوت شه ،بهش میگم 😅

اذیتش می کنم یکم بخندم

Trust yourself

امروز رفتم کلاس

با کمی لبخند و خوش و بش کلاس شروع شد.

چند تا سوال نوشتم که خلاصه ی تمام این دوسال بود خخخ

و فقط نوشتم اینا در دفتر بنویسید و جواب بدید.

و تمام

این ها هی میپرسیدن این منظورش simple past?!

من جواب میدادم،: I don'k know, you should know

در اخر همه باید یکی یکی سوال اول میخوندن با جواب

و بقیه ی بچه ها اصلاحش می کردن

رسید به شاگرد پرحاشیه ام

مادرش خدایا، خدای کمالگرایی و توهم نابغه داشتن بچه شه

رسما گند زده به روان بچه

اشتباه خوند

می دونستم درست نوشته ولی شک کرد وسط خوندن و یه چیز دیگه گفت

به بغل دستی گفتم میشه جمله ی اول که نوشته بخونی

گفت اینجا درست نوشته ولی اشتباه خوند.

گفتم خوب چرا انقد شک داری؟! تهش اشتباه نوشته باشی، مگه چی میشه؟؟؟

کارش همینه ..و مادرش اصلا متوجه نیست که واقعا گند زده ها

تورو خدا بچه هارو استرسی نکنید

بزارید از اشتباه کردن نترسن

بزارید اشتباه ککنن اما کمک کنید که یاد بگیرن چطور اشتباه رو جبران کنند.

خودم حاصل همین سبک تربیتم ، خودم نابود کردم تا به این سن

اصلا نمی دونید چی میکشیم ..واقعا نمی دونید

پسرک امروز اومد فارسیش هفت غلط داشت🤣🤣

خودش برگه اش برام اورد

و با هم چک کردیم

قرار شد دفعه ی بعد دقت بیشتری کنه

و من مطمئن هستم پسرک جلسه ی بعد تهش دو غلط داشته باشه

چون به جای ترس از سرزنش من، توجه اش به اینه که دفعه ی قبل دقتش ببره بالا،نه که منو‌ راضی کنه

اسم

چطوری می تونن اسم بچه هاشون در این زمانه، معصومه یا زینب یا رضا، و‌ همچین اسم هایی بزارن؟؟! یا رقیه

بچه هاشون بزرگ میشن، عوض می کنن خوب

اکثر این ادما نمی تونن طوری که خودشون میخوان، تربیت کنن

از همین اسم گذاشتن شون مشخصه

البته اکثرشون

بعضی ها هم می تونن با زبان نرم قشنگی اسلام رو بهشون یاد بدن

ولی خوب اکثریت حرف زور بلدن و این باعث میشه بچه در نوجوانی شورش کنه و بزنه زیر همه چی

اکثر شاگردای من که اسم شون زهرا و فاطمه و این جور اسم هاست، اسم دومی انتخاب کردن و دوستاشون چیز دیگه صداشون میکنن

و در مدرسه هم از معلم ها میخوان اسم دوم شون بنویسن

ارز

رفتم صبحی دلار خریدم

همسر دیروز گفت هر چی پاداش اخر سال بهم بدن، بدون اسنکه بهش دست بزنم میزارم اردیبهشت بریم روسیه

منم گفتم این چند ماه همش میگم پولام برم دلار بگیرم ولی چرت و پرت خرج می کردم، پس رفتم و خریدم.

از این به بعد کارم اینه

تا شش ماه اینده، هزار دلار میخرم

هر چی کلاس خصوصی بردارم و حقوقم، میزارم دلار

و بعد وقتی رفتیم سفر، با عشق خوراکی میخرم میخورم🤣🤣🤣

البته دوربین هم میخرم 😁


Flowness

دیشب بین کلاس یه لحظه یوتیوب باز کردم، و ویدیویی برام باز شد با این عنوان: وقتی عاشقش میکنی، نباید اینکار باهاش بکنی

یه دختر که در جمعی بود، یه پیامک چیزی اومد، گوشیش برداشت چک کرد

و من غرقش بودم،

و دختر چشماش پر اشک شد و از حال رفت

چشمام پر اشک شد

و یه لحظه شنیدم یه همکارم میگفت چش شد؟! کجاست؟!

برگشتم نگاش کردم، فهمیدم صدام کرده بوده، و من متوجهش نشدم

می دونی وقتی این چیزا می بینم، تماما بر میگردم به گذشته و اون درد غرقم میکنه .

.....

کرمانج

ولی هیچی اهنگ محلی نمیشهحتی با اهنگ غمگیناش میشه سه قرصه رقصید :)

pick a side

خدا در تنها ترین حالت ممکن هستم

در حالتی ام که شدید تر ادم هارو درک می کنم

در حالتی ام که سکوت می کنم بیشتر از همیشه

با صدای بلندتری می خندم

بیشتر در لحظه ی حال هستم

بیشتر تمرکز دارم

ولی ولی در بیشترین رنج هستم

خدا در رنجم

رنج بی پایان

کم هم نمیشه

خدا حواست هست بهم؟!؟؟


دخترک

دیشب باز نیش زدم به همسر

نیش زدم تا دردی که سالها پنهانش کرده بودم کمی سر باز بزنه، تا کمی اروم بشم

تا کمی همسر رو مجبور به عذاب وجدان کنم

تا درد بکشه

از وقتی همسر به صورت جدی قضیه بچه رو گفته، پسرا هر وقت دور هم جمع میشیم، قضیه دخترک داشتن رو میارن وسط

پسر داداش کوچیکه رو اذیت میکنه و میگه : من میشم بچه اول، دخترک میشه بچه اخر و تو میشی بچه وسط که هیچکی بهش اهمیت نمیده

اینم کمی غمگین میشه و بعد من میگم نخیر ، بچه ای در کار نیست

ولی پسرک با تمام اذیت کردنا اخر میگه : مامان من یه ابجی میخوام ..اشکال نداره بچه وسط بودن

ولی دیشب گفتم مگه من مریضم تا بچه ای بیارم تا باز سختی بکشم، تا نخوابم ، تا برم تو پذیرایی بخوابم که بابا راحت شب بخوابه( مستقیم به چشمای همسر نگاه میکنم، تا متوجه بشه که منظورم از اون دوماهی هست که منو با پسرا تو اتاق تنها میذاشت که شبا راحت بخوابه و صدای بچه نشنوه)

نگاه می کنم و حرفم رو میزنم و بعد همسر نگام میکنه

سکوت میکنه

با خودم فکر میکنم که چرا گفتم؟! ولی میدونم که دردی که کشیدم رو اون روزها باید فریاد میزدم، نه اینکه بریزم تو خودم

...

پسرک عشق ابدی منه

من مادر بودن رو با پسرک چشیدم

با تک تک کاراش، بند بند وجودم به وجد میاد

تا ابد عشق من می مونه

انجمن

من مدرسه پسرک نرفتم برای انجمن، و شرکت هم نکردم

یه دلیلش این بود که نمی خواستم سرم شلوغ باشه

دلیل دومش این بود که حوصله ی صاحب مدرسه رو نداشتم، تیغ زن بزرگیه خخخخ

حالا دو روز بود که گوشیم زنگ میخورد از مدرسه،دو بار زنگ زدم اونا برنداشتن

هر وقت هم اونا زنگ میزدن، من متوجه نمیشدم

امروز یکی از کارکنان منو دید،گفت خانم فلانی ،دو روزه پیداتون نمی کنم

گفتم چی شده؟!

گفت جز انجمن هستید ،برای جلسه تماس گرفتم

بعد گفتم : چیی؟! انجمن

من که شرکت نکردم، چطوری جز انجمن هستم!؟؟؟

گفتن انتخاب شدین , والدین غیرحضوری انتخاب تون کردن

یکم شوخی کردم با چند تا از معلم ها و اومدم

خدایی ملت چه فکری درباره ام میکنن؟!

دست شون درد نکنه انقد اعتماد دارن به من، ولی حقیقتا حال روحیم انقد خوب نیست که ماهی یه بار برم قیافه ی نحس صاحب مدرسه ببینم و به دروغاش گوش کنم..

یا چی؟!

هیچی دیگه، بدون اینکه بدونم شدم جز انجمن اولیا 😐😐😐


.

دیروز با اینکه کلاس داشتم ولی در ارامش کامل دراز کشیدم و خوابیدم و کمی مانده به کلاسم بیدار شدم

ماه هااا بود اینطوری نشده بود

امروز هم میخوام‌ آرامش رو مهمان ذهنم کنم.

من نیاز دارم به ارامش

من لایق ارامش هستم